هر چه می گردم،نمی یابم دل گم کرده را/سخت آزردم ز خود،این رو به غم آورده را
بار سنگین غمم،بر دوش این آزرده بود/در پی ام هر جا کشیدم،پا به پا،این برده را
او منم،من او،غمم را با چه رویی رو کنم؟/هر چه باداباد،بالا می زنم،این پرده را
دنده های سینه ام،دیوار من بود و دلم/بشکنم با دست همت،دنده و این نرده را
حس بی وزنی مرا،پر می دهد مانند باد/تارها کردم بسویی،آرزوی مرده را
از دلیری فلک،سیلی فراوان خورده ام/کاش کمتر خرده گیرد،آن پری این خرده را
آرزوها،نقطه پیوند دنیا بود و دل/زود برچیدم بساط،سفره ی گسترده را
در صبوری یکه تاز و شهره در عزلت چو(رنج)/نیست همتا این دل،با درد و غم پرورده را
نظرات شما عزیزان: